دلم هوای هجرت کرده ....
دیروز یکی از بچه های روستا در تماس تلفنی مرا به یاد هوایهجرت و روستا انداخت.
و دلم تنگ است برای نگاه معصوم و پاک بچه ها.
و نشستن در زیر درخت های انجیر.و کلاسی که سقف آن آسمان بود.کلاسی که زنگ پایان آن صدای اذان بود.آن هنگام که برای رفتن به کلاس آسمانی آماده می شدیم با هم وضو می گرفتیم، در کنار بچه ها معصوم نماز می خواندیم.
دلم برای ترانه های کودکانه بچه ها تنگ است. بازی ها و ساعت نقاشی با بچه های بیچند...
دلم برای چادر پوشیدن بچه های تنگ است و جشن حجاب در روستا و شور بچه ها از فاطمی شدن و....